*احسان اقارضایی
دانشجو را طالب علم ودانش تعریف کردهاند. و این تعریف البته خیلی کلی و ناقص است. اگر بخواهیم به دانشجو به معنای واقعی نگاه کنیم ، اولین ویژگی که نظر را جلب میکند عبارت است از «آیندهنگری». یعنی اینکه دانشجو علاوه بر آن که طالب علم است و به دنبال تحقیق و پژوهش، تفکرش متعلق به آینده. دانشجو دیر یا زود قرار است وارد نظام اجرایی کشور شده و سرنوشت امور مردم را به دست گیرد و این نشان از اهمیت جایگاه والای او دارد.
ویژگی بعدی دانشجو ، «جوان بودن» او است. جوان بودن در داخل کلمهی دانشجو جا گرفته است. چراکه دانشجویی قهرا مربوط به دوران جوانی است و شور و حالی که در دوران جوانی وجود دارد، باعث جدا شدن این قشر از دیگر اقشار می گردد.
اما در عین حال که دانشجویان پرقوت ترین و پربینشترین قشر جامعهاند، شاید بتوان گفت آسیب پذیرترین آنها نیز هستند. در اطراف ما این آسیبها فراوان دیده می شود و ما خود بهتر از هرکس دیگری آفتهای زندگی دانشجویی خود را میدانیم.
چند نفر از ما هستیم که مثلاً آمدهایم دانشگاه تا تنها درس بخوانیم و مدرکی بگیریم و در آینده شغلی را برگزینیم و سریع وارد بازار کار شویم. بدین معنی که زندگی شخصی خودم را فقط آباد کنم، بقیه هر چه میخواهد بشود! و این خطر خیلی بزرگی است. یا اینکه دانشجو نسبت به مسائل جامعه و دانشگاه و آنچه می گذرد و مسائل سیاسی و فرهنگی، بی اهمیت، بی اهتمام، بی علاقه و بی مبالات باشد. این مصیبت خیلی بزرگ است. مثلا به دانشجو بگویند فلان جا زلزله شده است؛ شانه بالا بیاندازد و بگوید «به من چه!»! و از این نگرانکنندهتر این است که دانشجو اگرچه بی تفاوت نیست و حساس است، منتها حساسیت منفی دارد. یعنی دقیقا علاقمند است که بخشی از مردم فرضاً در یک زلزله نابود شوند. و از این بدتر در زمینهی حیات معنوی است که مثلاً دلش میخواهد که مردم غرق در شهوات بشوند، دلش میخواهد که مردم غرق در بیایمانی بشوند، و خودش هم اصلا این طوری باشد و به این سمت بتازد! و اگر این حال و روز کسی باشد که قرار است امورات حیاتی میهن عزیزمان را در دست بگیرد، به نظر شما خیلی نگران کننده نیست؟!
اگر بخواهیم بهترین آسیبشناسی را در زمینه دانشجویی و مشکلات زندگی علمی-فرهنگی دانشجو داشته باشیم ، بهتر است به سخنان گرانقدر رهبر دلسوز انقلاب مراجعهکنیم. ایشان در یک بررسی اجمالی آفات زندگی دانشجویی را اینگونه برمیشمرد:
« یک مشکل، مشکل دچار شدن به ابتذال و بیتفاوتی و نفوذپذیری در مقابل فرهنگهای بیگانه و مضر است. دانشجو در معرض این فرهنگها قرار میگیرد و این مشکل دانشگاههاست. من کرارا در این اجتماعات دانشجویی و دانشگاهی گفتهام که چرا وقتی کسی وارد حوزه میشود، قاعدتا متدین خارج میگردد؛ اما وقتی داخل دانشگاه میشود، قاعدتا متدین خارج نمیگردد؟! چرا باید اینطوری باشد؟ واقعا هم توقع درستی است و باید در نهایت این باشد؛ اما واقعیت قضیه غیر از این است. واقعیت قضیه این است که دانشگاه محیطی است که به خاطر کثرت جوان در سنین خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگیزهها و گرایشهای اخلاقی و فرهنگی ناسالم قرار گرفته است.
یکی از مشکلات دیگر ـ که نزدیک به مشکل قبلی است ـ آسیبپذیری در مقابل لغزشها و انحرافات فکری است. در گذشته که مارکسیزم خیلی فعال و پرنشاط بود، هر کسی که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعا این را به روشنی مییافت. اصلا در دانشگاه، حتی آن دانشجوی مسلمانی که سوهان تفکرات مارکسیزم به مغزش نخورده بود، خیلی بهندرت میشد پیدا کرد. بعضی از این عناصر روشنفکر نام و نشانداری که جزو مسلمانان هستند ـ زنده و مرده ـ و شما امروز به افکارشان اعتراض میکنید ـ که اعتراضهای بجایی هم است ـ نقطهی اشکال فکری اینها، همان چیزی است که خاصیت دوران دانشجویی و دانشگاهی آنها بود. تفکر مارکسیستی وارد میشد، زید میدید که میخواهد مارکسیزم را رد بکند؛ برای رد آن، از معارف مارکسیزم استفاده میکرد؛ یعنی »یؤتی من حیث یفر منه!«
این، در تفکرات و بیانات کسانی که در دو دههی قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهیهای کامل اسلامی، در میدان مارکسیزم وارد میشدند، زیاد دیده میشد. اصلا تفکرات مارکسیستی در آنها نفوذ کرده بود و در همهی مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنین چیزی محسوس بود؛ اما امروز نیست و یا لااقل به شکل مکتبیاش وجود ندارد؛ اگرچه تهماندههایش باز هم هستند و هنوز زایل نشدهاند. درعینحال، امروز انحرافات جدیدی وجود دارد.
دنیا که تنها با انحراف مارکسیزم، منحرف نشده است؛ قبل از مارکسیزم هم تفکرات غلط و انحرافی و ضد اسلام بوده، بعد از مارکسیزم هم وجود دارد و الان هم هست. همین تفکراتی که امروز به وسیلهی بعضی از فیلسوفان یا فیلسوفنمایان اروپایی در دنیا پخش میشود ـ که البته نمیخواهم اسم بیاورم، تا حرف کلی ما به جایی نزدیک نشود ـ حماله الحطب دمکراسی به نوع سوسیالدمکراسیهای غربی است.
الان در دنیا تفکراتی هست که جادهصافکن تسلط استعماری نوع جدید امریکا و اروپا بر همهی دنیاست؛ یعنی ایجاد جوامع دمکراتیک به سبک غربی و همین چیزی که شما میبینید دنیا رویش حساس است. اگر در جهت ایجاد حجاب، یک ذره نسبت به لباس افراد این جوامع تعرض بشود، همهی دنیا را غوغا برمیدارد؛ ولی اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسی تعرض بشود، یکصدم آن در دنیا غوغا نمیشود! این واقعیتی است. امروز یکی از نشانههای تمدن و نظام جدیدی که دنیای استکبار میخواهد بیسروصدا بر همهی عالم حاکم بکند، همین است.
البته زیاد پیش رفتند، متعلق به امروز هم نیست؛ اما امروز به صورت یک تفکر و مکتب و ایده و مسلک درمیآید. طرح »جامعهی باز«، از همین نمونههاست. اصلا جامعهی باز یعنی چه؟ چه چیزی جامعه را باز میکند و چه چیزی اگر نباشد، جامعه دیگر جامعهی باز نیست و فایدهیی ندارد؛ ولو هزار نشانهی دمکراسی هم وجود داشته باشد؟ اینها تفکرات انحرافی و غلطی است که امروز در دنیا وجود دارد. من فعلا نمیخواهم وارد این بحث بشوم که ما باید در مقابل اینها چه کار کنیم. اجمالا، جوان دانشجو، در معرض هجوم این تفکرات ـ از انواع و اقسامش ـ است.
مشکل سوم، همین مشکل مدرکگرایی و توجه وافر به زندگی مادی و اضغاث و احلام جوانی است. در حوزهها، به شکل سنتی چنین چیزی نیست ـ اگرچه گاهی به شکل عارضی هست ـ اما جوان دانشجو که کارش تحصیل علم است، به این سمت کشانده و رانده شده که به فکر آینده و دکان آینده و کار آینده و پول و اینکه کدام رشته، پردرآمدتر است و کدام رشته تواناییهای بیشتری به آدم میدهد، باشد. این هم مشکل بزرگی است که بایستی به فکرش بود؛ چون به علم لطمه میخورد.
مشکل دیگر، مشکل آلت دست جریانات سیاسی شدن و سیاسیکاری در دانشگاه است. گاهی اوقات، دانشجو خودش هیچ ایده و انگیزهی سیاسی خاصی ندارد؛ اما آلت دست یک جریان و یک گروه سیاسیکار قرار میگیرد که آنها از او، چماق میکنند و به سر هر کسی که میخواهند، میزنند. این هم یک مشکل بسیار بزرگ و حساس است.
مشکل دیگر، مشکل ابهام در جریانات و عملکردهاست. دانشجو، به طور طبیعی روشنفکر است؛ یعنی جزو گروههای روشنفکر قهری است و نسبت به اوضاع جاری کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقیده است و میخواهد اظهارنظر بکند. دانشجو، به این قانع نیست که بگویند ما اینطور تشخیص دادهایم و میخواهیم عمل بکنیم. دانستن و اظهارنظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم میکند، اما دلش میخواهد وجه این کاری را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، تدریجا دچار شبهه و ابهام میشود. این ابهام، او را حتی در نفس تعبد هم تضعیف میکند و تعبدش رفتهرفته ضعیف میشود. پس، یکی از مشکلات دانشجو، این است. دانشجویان، چون غالبا از جریانات هم بیخبرند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبری در رادیو یا در روزنامه پخش میشود، ذهنشان شروع به کار میکند. این در صورتی است که مؤثر خارجی هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست!
و بالاخره، آن مشکلی که به نظر بعضیها، شاید مهمترین مشکل است، مشکل بیهویتی و عدم درک رسالت واقعی در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است. دانشجو، حقیقتا نمیداند که چهکاره است. او نمیداند که الان چهکاره است و در آینده چه نقشی خواهد داشت؛ مثل کاسبی که به دنبال نان و نام میدود و زندگی میکند. به عبارت دیگر، رسالت حقیقی دانشجو، برای خود او درست روشن نیست. اینها مشکلات دانشجوست».
ارزش یک دانشجو در چیست؟ یک دانشجوی با ارزش چه ویژگیهایی دارد که باید به آن بالید؟ در درجهی اول تدین و تعبد و پاکدلی و پاکدامنی اولین ارزش هر دانشجو (و اصولا هر انسانی) است که ارزش دانشجویی این چنین از دنیا و تمام آنچه در آن است بیشتر میباشد. باید دانست، عمده مشکلات و انحرافات فرهنگی-سیاسی، شروعش از نقطهی مخدوش شدن همین ویژگیاست. ارزش دیگری که خیلی مهم است و دشمنان ملت ایران تلاش میکنند تا این ارزش را نیز در محیط دانشگاه از بین ببرند، عبارت است از امید و اعتماد به آینده. از راه تصمیمگیری، فکرکردن، عملکردن، و اقدامات پیدرپی بایستی امید را زنده نگه داشت. امید به آیندهای که به قول مقام معظم رهبری «تصویر کلی آن این است که نظام اسلامی، همهی ضعفهایی را که در اثر بدعملی و بیعملی پیش آمده که اثرش در معیشت و فرهنگ و اخلاق مردم، جا به جا مشخص است برطرف کند».
برای اینکه یک دانشجو بتواند به وظیفهاش که علاوه بر تحقیق و پژوهش، فکر کردن و تصمیم گرفتن برای آینده است، به خوبی عمل کند، بایستی بداند که از همهی امور مهمتر، خودسازی فکری-فرهنگی-اعتقادی است. پارامتر اصلی ارتقای سطح فکری، اول از همه مطالعه است، آن هم به شیوهای منسجم و منطقی. و کیست که اهمیت این موضوع را نداند؟
غفلت از مطالعه و تعمق در معارف، زمینهساز 2 نوع تحجر میشود: یکی تحجر بهظاهر مذهبی و دیگری تحجر سیاسی.
تحجر مذهبی عبارت است از توقف بر خرافات و عادات و سلایق شخصی و نشاندن این عادات به جای احکام و تعالیم حقیقی دین. اما تحجر سیاسی (که کمتر مورد بررسی قرار گرفتهاست)، گرفتار سیاسیکاری و بازیهای حزبی شدن است. که این گروهها و احزاب، با سوء استفاده از ویژگیهای ذاتی دانشجو درصدد رسیدن به اهداف خاص (وگاهی ناپاک خود) هستند. و نوعاً دانشجویان در ظاهر حرفهای اینان توقف کرده و هیچگاه به غایات فکرشان توجه نمیکنند. مجموعهای که دچار چنین تحجراتی شود، دیگر روشنفکر (در معنای حقیقی آن) نیست. لازمهی روشنفکری، «حقطلبی»، «بیداری» و «تکیه بر منطق و استدلال روشن» است.
یادمان نرود اگر فکر نکنیم، فکر میشویم. یعنی برایمان فکر میکنند. پس باید فکر کنیم و فکر مستدل و منطقی خود را مطرح و مطالبه نماییم.